اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین

در عرف‌ شيعه‌ به‌ غيرمعصوم‌، امام‌ نمي‌گويند. 1


 

معناي‌ امام‌ در شيعه‌ و انحصار آن‌ در ائمّۀ اثناعشر

منظور از اثناعشريّه‌ افرادي‌ هستند كه‌ به‌ امامت‌ دوازده‌ تن‌ از اهل‌ بيت‌: مقرّ و معترف‌ بوده‌، و آن‌ را دين‌ خود قرار داده‌اند. شيعه‌ در برابر اين‌ أئمه‌ متواضع‌ مي‌باشد. آنان‌ را صاحب‌ ملكۀ عصمت‌ مي‌داند. و در حجيّت‌ كلامشان‌ عِدْل‌ و عَدِيل‌ قرآن‌ كريم‌: كتاب‌ وحي‌ آسماني‌ مي‌داند. و بنابر حديث‌ ثقلين‌ همانند كتاب‌ الله‌ گفتارشان‌ عصمت‌ دارد. افعال‌ و پندارشان‌ عصمت‌ دارد. از ايشان‌ خطا سر نمي‌زند، زيرا جواز خطا ملازم‌ سقوط‌ حجيّت‌ اقوال‌ ايشان‌ است‌. و طبق‌ حديث‌ ثقلين‌ كه‌ آنها را مقرون‌ با كتاب‌ ثابت‌ ابدي‌ غير قابل‌ خطا و غلط‌ شمرده‌ است‌، عصمت‌ و أبديّت‌ در گفتار و كردارشان‌ امري‌ است‌ لازم‌ و غير قابل‌ شبهه‌.

زيرا در فرض‌ جواز خطا و غلط‌ و اشتباه‌ برايشان‌، يا بايد اين‌ خطا و غلط‌ و اشتباه‌ را هم‌ در كتاب‌ الهي‌ جايز بدانيم‌، و در اين‌ صورت‌ ملازم‌ با فرض‌ خطا و غلط‌ در وحي‌ خدا و أزليّت‌ و ابديّت‌ اوست‌، و اين‌ محال‌ مي‌باشد. و يا بايد احتمال‌ خطا را از امام‌ سلب‌ كنيم‌، و همانند كتاب‌ الله‌ وي‌ را معصوم‌ بدانيم‌، و در اين‌ صورت‌ نتيجه‌، استقامت‌ و عصمت‌ و برقراري‌ ايشان‌ در جميع‌ مراحل‌ حيات‌ بدون‌ اندك‌ غلطي‌ و يا مختصر اشتباهي‌ اثبات‌ مي‌شود چه‌ در امور تبليغيّه‌ و ارشاديّه‌ و امارت‌ و


ص 206

رياست‌ بر مسلمانان‌، و چه‌ در امور شخصيّه‌ و اجتماعيّه‌ از معاملات‌، و ردّ و بدلها، و داد و ستدها، و امثال‌ ذلك‌. اين‌ است‌ معني‌ امام‌ در اصطلاح‌ شيعه‌، يعني‌ كسي‌ كه‌ پيشوا و مقتداي‌ عالميان‌ در امور ظاهريّه‌ و باطنيّه‌، اجتماعيّه‌ و معنويّۀ روحانيّه‌، مُلْكيّه‌ و مَلَكوتيّه‌ مي‌باشد. و خداوند به‌ وي‌ در اثر اختيار عالي‌ و ارادۀ انتخابيّۀ آن‌ پيشوا در جميع‌ امور چنين‌ مصونيّت‌ و عصمتي‌ را موهبت‌ فرموده‌ است‌. اين‌ امامان‌ منحصر در دوازده‌ تن‌ هستند: اوّل‌ آنها امام‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام و آخر آنها امام‌ حجّة‌ بَقيّة‌ الله‌: محمدبن‌ الحَسَن‌ العسكري‌ - عجّل‌ الله‌ تعالي‌ في‌ فرجه‌ المبارك‌ - مي‌باشد. بنابر عقيده‌ و ايمان‌ راسخ‌ شيعه‌ پس‌ از غيبت‌ كبري‌ آن‌ حضرت‌ حَيّ و زنده‌ است‌، و ولايت‌ امور معنوي‌ و مَلَكوتي‌ عوالم‌ در دست‌ اوست‌، اما به‌ واسطۀ غصب‌ غاصبين‌ خلافت‌ و امامت‌، وي‌ فعلاً در پردۀ غيبت‌ نهان‌ است‌ تا ظهور كند و متصدّين‌ و مباشرين‌ سلطنت‌ و امارت‌ باطله‌ بر مردم‌ را كنار زند و خود او بر اساس‌ طهارت‌ سِرِّيَّه‌ و عصمت‌ الهيّه‌ و ولايت‌ كبراي‌ حقّۀ حقيقيّه‌، بر مردم‌ حكومت‌ نمايد.لهذا اين‌ امامان‌ عددشان‌ كه‌ به‌ تعداد نقباء بني‌اسرائيل‌: دوازده‌ نفر است‌ كم‌ و زياد نمي‌گردد. يازده‌ تا غلط‌ است‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ مثلاً امامت‌ را به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌ علیه السلام مختوم‌ بداند، و سيزده‌ تا نيز غلط‌ است‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ غير از حضرت‌ بقيّة‌الله‌ - أرواحنا فداه‌ - براي‌ خود امامي‌ را بگزيند.البته‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ ذكر شد بر اساس‌ مُعْتَقَد و مذهب‌ و اصطلاح‌ شيعه‌ مي‌باشد، نه‌ در لغت‌ و استعمال‌ عامّه‌ كه‌ لفظ‌ امامت‌ و امام‌ را براي‌ مطلق‌ پيشوائي‌ كه‌ در امري‌ از امور جلودار و پيشگام‌ باشد به‌ كار مي‌برند. چنانكه‌ در قرآن‌ مجيد آياتي‌ به‌ همين‌ عبارت‌ در معني‌ مطلق‌ پيشوا و مقتدا وارد شده‌ است‌ مثل‌ آيۀ: وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزواجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أعْيُنٍ وَ


ص 207

اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إماماً[4].

«و (بندگان‌ رحمن‌) آنانند كه‌ مي‌گويند: اي‌ پروردگار ما! ببخش‌ به‌ ما از ازواجمان‌ و از ذُرِّيَّاتمان‌ كساني‌ را كه‌ موجب‌تري‌ و تازگي‌ چشمان‌ ما باشند، و ما را براي‌ متّقيان‌ امام‌ و پيشوا قراربده‌!»

لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌، راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البتّه‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشواي‌ صالح‌ مي‌باشد.

و مثل‌ آيۀ: فَقَاتِلُوا أئمَّةَ الْكُفْرِ إنَّهُمْ لَا أيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[5].

«پس‌ با امامان‌ كفر كشتار نمائيد، زيرا براي‌ آنان‌ عهدي‌ و سوگندي‌ نيست‌، به‌ اميد آنكه‌ ايشان‌ دست‌ بردارند.»

لفظ‌ أئمّه‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌ كه‌ البّته‌ در اينجا مراد مطلق‌ پيشوايان‌ كافر مي‌باشد.

و مثل‌ آيۀ: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُنَاسٍ بإمَامِهِمْ.[6]

«روزي‌ خواهد رسيد كه‌ ما هر دسته‌ از مردم‌ را به‌ واسطۀ إمامشان‌ مي‌خوانيم‌.»

 لفظ‌ امام‌ در اين‌ آيه‌ نيز راجع‌ به‌ مطلق‌ پيشواست‌. خواه‌ پيشواي‌ زشت‌ كرداران‌ كه‌ مردم‌ گنهكار را در روز بازپسين‌ به‌ وسيلۀ آنها به‌ دوزخ‌ مي‌خوانند، و خواه‌ پيشواي‌ نيك‌ كرداران‌ كه‌ مردم‌ صالح‌ را نيز به‌ وسيلۀ آنها به‌ بهشت‌ گسيل‌ مي‌دارند. البته‌ لفظ‌ امام‌ در قرآن‌ كريم‌ هم‌ به‌ معناي‌ امام‌ به‌ مفاد مصطلح‌ شيعۀ امامي‌ مذهب‌ نيز وارد شده‌ است‌ مثل‌ آيۀ: وَ إذِ ابْتَلَي‌ إبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّي‌ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي‌ قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي‌ الظَّالِمِينَ[7].

«و (بياد بياور اي‌ پيغمبر) زماني‌ را كه‌ ابراهيم‌ را پروردگارش‌ به‌ واسطۀ كلمه‌هائي


ص 208

آزمايش‌ نمود، و او آن‌ كلمات‌ را به‌ اتمام‌ رسانيد. خداوند گفت‌: من‌ قرار دهنده‌ مي‌باشم‌ تو را امام‌ براي‌ مردم‌! ابراهيم‌ گفت‌: و نيز از ميان‌ ذرّيّۀ من‌ هم‌ امام‌ قرار مي‌دهي‌؟! خداوند گفت‌: عهد امامت‌ من‌ به‌ ستمكاران‌ نمي‌رسد.»

در اينجا مراد از لفظ‌ امام‌ خصوص‌ معني‌ آن‌ بالمعني‌ الاخَصّ مي‌باشد، و لهذا آن‌ مقام‌ به‌ ستمگران‌ نمي‌رسد و گرنه‌ معلوم‌ است‌ كه‌ مطلق‌ مقام‌ پيشوائي‌ را ظالمان‌ هم‌ احراز مي‌نمايند.

بازگشت به فهرست

 

در عرف‌ شيعه‌ به‌ غيرمعصوم‌، امام‌ نمي‌گويند

باري‌ لفظ‌ امام‌ و اماميّه‌ در عرف‌ شيعه‌ خصوص‌ معني‌ معهود و معروف‌ است‌، نه‌ مطلق‌ معني‌ پيشوا و رئيس‌ و گرنه‌ إطلاق‌ اماميّه‌ بر شيعۀ دوازده‌ امامي‌ معني‌ نداشت‌. هر گروهي‌ كه‌ از مقتداي‌ خويشتن‌ پيروي‌ مي‌كند لازم‌ و حتم‌ است‌ كه‌ به‌ آنها اماميّه‌ گويند مانند حَنْبَلي‌ها و حَنَفي‌ها و وهَّابيها. زيرا آنها نيز داراي‌ امام‌ و پيشوا هستند. و چون‌ مقتدايشان‌ أبوحنيفه‌، يا احمد بن‌ حَنْبل‌، يَا محمّد بن‌ عبدالوهاب‌ مي‌باشد بايد به‌ ايشان‌ هم‌ اماميّه‌ گويند وإطلاق‌ اين‌ لفظ‌ بر آنان‌ درست‌ بوده‌ باشد، در حالي‌ كه‌ چنين‌ نيست‌.

اطلاق‌ اماميّه‌ به‌ خصوص‌ قائلين‌ به‌ ولايت‌ و امارت‌ دوازده‌ نفر امام‌ معصوم‌ مي‌باشد، حتّي‌ در ميان‌ مورّخين‌ خارجي‌ مذهب‌ مانند احمد أمين‌ مصري‌، و شهرستاني‌، و فَريد وَجْدي‌ و ابن‌خلْدون‌[8] و من‌ شابَهَهُم‌ اماميه‌ اصطلاح‌ خاصّ براي‌ خصوص‌ اين‌ جماعت‌ است‌. و در كتب‌ خود هر يك‌ فصلي‌ را دربارۀ طائفۀ اماميّه‌ ذكر كرده‌اند، و به‌ دنبال‌ آن‌ از مزايا و آثار و اخبار و خصوصيّات‌ مذهب‌ شيعۀ اماميّۀ‌


ص 209

 اثناعشريّه‌ و يا اسمعيليّه‌ شرح‌ و تفصيل‌ داده‌اند.

بازگشت به فهرست

 

القاب‌ مختلفۀ مجتهدين‌ شيعه‌ در طول‌ تاريخ‌

و لهذا طبق‌ عقيدۀ شيعۀ اثناعشريّه‌ كه‌ معتقد به‌ حيات‌ و امامت‌ حضرت‌ حجّت‌ است‌، نمي‌توان‌ به‌ غير او امام‌ گفت‌.[9] مانند لفظ‌ شاهنشاه‌ مثلاً در نظام‌ طاغوتي‌ اختصاص‌ به‌ شخص‌ اوَّل‌ و رئيس‌ شاهان‌ دارد و نمي‌توان‌ آن‌ را در غير وي‌ استعمال‌ نمود.

در عرف‌ شيعه‌ به‌ مجتهدين‌ عظام‌ كه‌ داراي‌ مقام‌ فقاهت‌ و عدالت‌ و مقام‌ جامع‌ الشَّرائطي‌ هستند القابي‌ را مثل‌ نائب‌ الإمام‌ و امثاله‌ إطلاق‌ مي‌كنند. در مجلّۀ حوزه‌ چنين‌ آورده‌ است‌:

به‌ مرحوم‌ كُليني‌ «ثقةُ الإسلام‌» مي‌گفته‌اند، به‌ اين‌ خاطر كه‌ وي‌ در حفظ‌ و نگهداري‌ آثار اهل‌ بيت‌ و احاديث‌ متبحّر بوده‌ است‌.

به‌ ميرزا حسين‌ نوري‌، شيخ‌ عبّاس‌ قمّي‌، «محدِّث‌» و به‌ مرحوم‌ صدوق‌ «رئيس‌ المُحَدّثين‌» مي‌گفته‌اند. به‌ مرحوم‌ سيّدمحمّد مهدي‌ طباطبائي‌ به‌ خاطر گستردگي‌ علم‌ و دانش‌، لقب‌ «بَحْرُالعلوم‌» داده‌ بودند. مرحوم‌ حسن‌ بن‌ يوسف‌ حِلِّي‌ از جهت‌ جامعيّت‌ در كمالات‌ مختلف‌ و دانش‌ فقهي‌ و كلامي‌ بسيار به‌ «علَّامه‌» اشتهار داشته‌ است‌.

مرحوم‌ طَبْرِسي‌ صاحب‌ «مجمع‌ البيان‌» به‌ «أمِينُ الإسلام‌»، مرحوم‌ اردبيلي‌ به‌ «مُقَدَّس‌»، مرحوم‌ شَفْتي‌ به‌ «حُجَّةُ الإسلام‌»، شيخ‌ طوسي‌ به‌ «شَيْخُ الطَّائفة‌»، صاحب‌ «كفايه‌» به‌ «آخوند» و أبوالقاسم‌ نجم‌الدين‌ جعفر بن‌ محمّد صاحب‌ «شرايع‌» به‌ لحاظ‌ تحقيقات‌ عميق‌ و تيزبيني‌ در مسائل‌ فقهي‌ به‌ «مُحَقِّق‌» شهرت‌ يافته‌اند.

مرحوم‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ نيز به‌ خاطر دانش‌، بينش‌، تقوي‌، تلاشهاي‌ سياسي‌ و... القاب‌ و اوصافي‌ را عالمان‌ و فرزانگان‌ آشناي‌ به‌ مراتب‌ علمي‌ و تقوايي‌ ايشان


ص 210

ضميمۀ نام‌ شريف‌ آن‌ بزرگوار كرده‌اند كه‌ هر يك‌ حكايتگر بُعدي‌ از أبعاد شخصيّت‌ آن‌ مرحوم‌ است‌.

 

1- حُجَّة‌ الإسلام‌: قبل‌ از ميرزا، مرحوم‌ سيّد محمّد باقر شفتي‌ بيدآبادي‌، از مراجع‌ بزرگ‌ اصفهان‌، مرحوم‌ ملاّ أسدالله‌ بروجردي‌ متوفّاي‌ 1270 ه. ق‌، ملاّ محمّد نراقي‌، مولي‌ محمّد تقي‌ مَمَقاني‌ و... ملقّب‌ به‌ اين‌ لقب‌ بوده‌اند.[10]

ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ هيچ‌ يك‌ از ايشان‌ ملقّب‌ به‌ «امام‌» نبوده‌اند حتّي‌ شيخ‌ مفيد كه‌ در رياست‌ علمي‌ و كلامي‌ و پيشوائي‌ او در نزد شيعه‌ و عامّه‌ جاي‌ خلاف‌ نيست‌، و حتّي‌ سيّد مرتضي‌ و سيّد رَضيّ با آن‌ رياست‌ ظاهريّۀ دنياويّه‌ و احترام‌ و مكانت‌ نزد خلفا و سعۀ اطّلاعات‌ علمي‌ و تقواي‌ بی‌نظير و شرح‌ صدر و آقامنشي‌ مختصّ به‌ خود.

در اينجا براي‌ تاييد و تاكيد مطلب‌، بيان‌ داستان‌ ذيل‌ چقدر مناسب‌ مي‌باشد: نامۀ زير متن‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ صديق‌ ارجمند مرحوم‌ حجّة‌ الاسلام‌ و المسلمين‌ مرد صاحب‌ علم‌ و تقوي‌ و شخصيّت‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌: حاج‌ ميرزا حسن‌ نوري‌ همداني‌ به‌ حقير مرقوم‌ داشته‌اند.


ص 211

اين‌ نامه‌ به‌ تقاضاي‌ حقير از قم‌ به‌ مشهد مقدّس‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و در مورّخۀ27 شهر ذوالقعدة‌ يك‌ هزار و چهارصد و ده‌، هجريّۀ قمريّه‌ واصل‌ گرديده‌ است‌.مضمون‌ و محتواي‌ اين‌ نامه‌ را حضرت‌ مرحوم‌ نوري‌ پس‌ از مراجعتشان‌ از لندن‌ كه‌ به‌ عنوان‌ نمايندگي‌ و تبليغ‌ از ساحت‌ حضرت‌ آية‌الله‌ العظمي‌ حاج‌ سيد محمدرضا گلپايگاني‌ - مدّظلّه‌ العالي‌ -[11] رفته‌ و مدّتي‌ در آنجا اشتغال‌ داشته‌اند، هنگامي‌ كه‌ بنده‌ در طهران‌ بوده‌ و به‌ مشهد مقدّس‌ رضوي‌ هجرت‌ نكرده‌ بودم‌ در طهران‌ براي‌ بنده‌ شفاهاً به‌ طور تفصيل‌ بيان‌ كرده‌اند. اينك‌ براي‌ ثبت‌ و ضبط‌ محتواي‌ آن‌ تقاضا شد كه‌ عين‌ مطالب‌ مشروحه‌ را مرقوم‌ دارند. و چون‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ در ربيع‌ المولود يكهزار و سيصد و نود و نه‌ هجريّۀ قمريّه‌ صورت‌ گرفت‌، و حقير پس‌ از يكسال‌ و دو ماه‌ يعني‌ در روز بيست‌ و چهارم‌ شهر جمادي‌ الاُولي‌ يكهزار و چهارصد به‌ ارض‌ اقدس‌ مشرّف‌ شدم‌ لهذا اين‌ واقعۀ مشروحه‌ در نامۀ ايشان‌ كه‌ در ماه‌ رمضان‌ بوده‌ است‌ تحقيقاً در شهر رمضان‌ سال‌ اول‌


ص 212

انقلاب‌ يعني‌ سنۀ 1399 هجريۀ قمريّه‌ اتّفاق‌ افتاده‌ است‌ و اينك‌ متن‌ نامه‌:

بازگشت به فهرست

 

پيام‌ برخي‌ از روشندلان‌ در لزوم‌ به‌ كار نبردن‌ لفظ‌ امام‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

يا بقيَّة‌ الله‌ أدْرِكنا

در ماه‌ مباركي‌ كه‌ در لندن‌ بودم‌ ظاهراً روز 16 ماه‌ رمضان‌ بود كه‌ مستخدم‌ ساختمان‌ آمد گفت‌ سه‌ نفر آمده‌اند با شما كار دارند. من‌ آمدم‌ طبقۀ پائين‌ كه‌ قسمت‌ پذيرائي‌ بود. ديدم‌ سه‌ نفر جوان‌ هستند. دو نفر در سنِّ حدود 22 يا 23 سالگي‌ و يك‌ نفر تقريباً 28 ساله‌.

نشستيم‌ به‌ صحبت‌. آثار صلاح‌ در آنها ظاهر بود، بعد گفتند: آمديم‌ از شما قرآن‌ بگيريم‌ ببريم‌ بخوانيم‌. در لندن‌ كه‌ قرآن‌ در كتابخانه‌ و كتابفروشيها نيست‌. من‌ سه‌ تا قرآن‌ آوردم‌ به‌ آنها دادم‌، خداحافظي‌ كردند و رفتند.

مقداري‌ كه‌ رفته‌ بودند آن‌ جوان‌ بزرگتر برگشت‌ دم‌ در به‌ من‌ گفت‌: ما فردا شب‌ با حضرت‌ أبي‌عبدالله‌ علیه السلام ارتباطي‌ داريم‌، شما كاري‌ نداريد، سفارشي‌، سوالي‌؟!

گفتم‌: اين‌ ديدار چگونه‌ است‌؟! چطور ممكن‌ است‌؟!

گفت‌: خودت‌ مي‌داني‌، به‌ دل‌ ما افتاد كه‌ به‌ شما بگوئيم‌. خواست‌ برگردد، من‌ گفتم‌: شما اگر مي‌خواهيد سوال‌ كنيد، راجع‌ به‌ انقلاب‌ ايران‌ سوال‌ كنيد (سالهاي‌ اوائل‌ انقلاب‌ بود) كه‌ چه‌ خواهد شد و چگونه‌ مي‌شود؟!

گفتند: ما آن‌ را هفتۀ گذشته‌ از حضرت‌ أميرالمومنين‌ علیه السلام پرسيده‌ ايم‌، شما چيز ديگر بپرسيد!

من‌ گفتم‌: راجع‌ به‌ ظهور حضرت‌ وليّعصر - أرواحنا فداه‌ - و زمان‌ ظهور سوال‌ كنيد! وانگهي‌ اگر سوال‌ از ايشان‌ است‌ من‌ يكي‌ دو مطلب‌ را در نظر مي‌گيرم‌، شما جواب‌ آنها را بپرسيد! رفتند، چند روز ديگر كه‌ من‌ در همان‌ مجمع‌ مشغول ‌سخنراني‌ بودم‌ ديدم‌ هر سه‌ نفر با هم‌ آمده‌ در گوشه‌اي‌ نشستند من‌ زودتر تمام‌ كردم‌ آمدم‌ نزد آنها، صحبت‌ شروع‌ شد. در ضمن‌ من‌ از سوالها پرسيدم‌.


ص 213

گفتند: در مسألۀ ظهور فرمودند: همان‌ است‌ كه‌ در اخبار و احاديث‌ هست‌. اختيار و علم‌ او در نزد خداوند متعال‌ است‌. و سوالهاي‌ ديگر كه‌ در ضمير گرفته‌ بودم‌ تقريباً جواب‌ مساعدي‌ آورده‌ بودند.

و به‌ من‌ گفتند: به‌ شما سفارش‌ كردند كه‌ به‌ آقاي‌ خميني‌ نگوئيد: «امام‌ خميني‌» بگوئيد: «نائبُ الإمام‌» يك‌ همچو چيزي‌ و يك‌ دعاء مختصري‌ هم‌ به‌ من‌ دادند كه‌ بخوانم‌، و يك‌ موضوعي‌ بود گفتند: كه‌ گفته‌اند به‌ شما بگوئيم‌ و او را به‌ كسي‌ نگوئيد و گفتند.

من‌ گفتم‌: خوب‌، شما فرموديد: راجع‌ به‌ انقلاب‌ از حضرت‌ أميرالمومنين‌ علیه السلام پرسيده‌ايد! حضرت‌ چه‌ فرموده‌اند؟!

گفتند: ما پرسيديم‌، حضرت‌ فرمود: ما پرچم‌ توحيد يا پرچم‌ لا اله‌ الاّ الله‌ (ترديد از من‌ است‌) را در ايران‌ زده‌ايم‌، منتهي‌ براي‌ مردم‌ ايران‌ امتحان‌هايي‌ پيش‌ خواهد آمد تا چه‌ كنند!

گفتم‌: ارتباط‌ شما چگونه‌ است‌؟! و چطور ارتباط‌ پيدا مي‌كنيد؟!

گفت‌: ما استادي‌ داريم‌ كه‌ او رابطه‌ را درست‌ مي‌كند، بعد وقت‌ او را به‌ ما ابلاغ‌ مي‌كند. گفتم‌: چگونه‌ مثلاً؟! و او كجاست‌؟! طفره‌ رفتند بيش‌ از اين‌ نگفتند يا گفتند نمي‌توانيم‌ بگوئيم‌. وقتي‌ خواستند بروند، گفتم‌: ملاقات‌ بعدي‌ چه‌ وقت‌ باشد؟!

گفتند: نمي‌دانيم‌! چون‌ ما اختيار دردست‌ خودمان‌ نيست‌. اگر به‌ ما بگويند: برويد آفريقاي‌ سياه‌ ما فوراً حركت‌ مي‌كنيم‌، همان‌ طور كه‌ در اينجا (لندن‌) به‌ اختيار خود نيامده‌ايم‌. خلاصه‌ خداحافظي‌ كردند و رفتند و ديگر هم‌ تشريف‌ نياوردند.

اين‌ بود آنچه‌ از اين‌ ملاقات‌ به‌ خاطرم‌ مانده‌ است‌. و السلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. البتّه‌ در غالب‌ سوال‌ و جوابها آنكه‌ مسنّ‌تر بود با من‌ صحبت‌ مي‌كرد و آن


ص 214

دو نفر ديگر كمتر حرف‌ مي‌زدند.[12]                                    

الاحقر حسن‌ نوري‌

ادامه در پست بعدی


نظرات شما عزیزان:

كامبيز كرمشاهي
ساعت18:48---14 بهمن 1391
سلام

از پستهاي فوق العاده اي ك در اين خصوص گذاشته ايد،كمال امتنان و تشكر را دارم.

خداوند باريتعالي حضرتعالي و هركسي را ك ب نحوي متصل ب حضرتتان است (!) در كنف حمايت خود محفوظ بدارد. آمين
پاسخ:من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: مطالب و مباحث دینی و مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: امام, فقط به امام معصوم امام میگیم, خمینی ره, بنیادگذار انقلاب و جمهوری اسلامی ایران آیت الله خمینی ره, دهه فجر, انقلاب اسلامی, ایران, آیت الله خامنه ای مد ظلّه, ,
نویسنده : علی ربّانی
تاریخ : شنبه 14 بهمن 1391
زمان : 1:57


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.